صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

یکی بود، یکی نبود؛ در زمان های خیلی قدیم که هنوز نه قانونی بود و نه پلیسی و نه قاضی و شکایتی و نه از این جلف بازی ها، در محله ای دور، فری قصابی بود و رحیم خله ای. آن ها جوری با هم زندگی مسالمت آمیز تشکیل داده بودند که بود و نبودشان به یکدیگر وابسته بود و وجود یکی بی آن دیگری، در تصور هم نمی گنجید. فری با ساتورش قدرت بلامنازع محله و حامی بی چون و چرای رحیم خله بود و رحیم خله با زنجیر و چاقو و صلاح سردش بلاگردان فری قصاب.
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی