صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

روز اول سال نو

پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۲:۱۵ ب.ظ

امروز ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار شدم. دیشب تا حوالی ۵ صبح مشغول دیدم اجراهای استنداپ کمدی در یوتیوب بودم. ظهری رفتم خانه پدری و چند ساعتی آنجا ماندم. بعد از ظهر آش نذری داشتیم (به مناسبت بیست و یکم ماه رمضان) که با کمک فاطمه و مریم و زهرا پخته شد. حوالی عصر درختان را آب و کود دادم. حدود ۴۵ روزی می‌شد که آب خوب گیرشان نیامده بود و این چند روز سعی کردم حسابی برایشان جبران کنم. امروز خواندن کتاب آرتور شوپنهاور را هم شروع کردم. شب بعد از دور زدن مختصر با خانواده در شهر، رفتم پیاده‌روی و آخر شب هم با امین رفتیم مسجد محله برای شب احیا.

  • ۰۴/۰۱/۰۱
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی