صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

روز سوم سال نو

شنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۲:۱۸ ق.ظ

امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم. دوش گرفتم. مسواک زدم. قطره چشمی را (که بعد از عمل چشمانم باید مرتب بریزم اما خود مراقبتی ام کم شده و کمابیش می ریزم) ریختم و راه افتادم سمت منزل پدری تا برویم لار که دیدم بقیه هنوز آماده نیستند. حوالی ۱۰ و نیم حرکت کردیم به سمت لار. زهرا را هم بردیم. اول رفتیم خانه عمو سیف الله و ناهار را آنجا بودیم. بعدش هم رفتیم سراغ عمو علی و بعدترش عمو مسعود. حوالی ۴ و نیم از دهکویه راه افتادیم و ۶ و نیم رسیدیم جهرم. حسابی خسته بودم و کمی استراحت کردم. زهرا رفت شرکت. بارش باران که از دیشب شروع شده بود، امشب هم ادامه داشت. اواخر شب با خانواده در شهر دوری زدیم و بامداد هم با امین رفتیم شب احیا.

  • ۰۴/۰۱/۰۳
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی