صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

روز پنجم سال نو

دوشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۴، ۱۲:۱۷ ق.ظ

امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم. دوش گرفتم و بلافاصله رفتم داروخانه تا جنسی که به مشتری قول داده بودم را برایش آماده کنم. طبق برنامه قرار بود امروز صبح زود برویم سمت اهواز که تا وسایل را جمع کردیم و داخل ماشین گذاشتیم شد حوالی ساعت ۱۲. صندلی عقب را حسابی برای مریم آماده کردیم تا زیاد خسته نشود. منتظر هلن یا شاید هاکان هستیم. بعد از نازگل با آن نیش های تا به تایش! چقدر دوست داشتنی اند بچه‌ها. بالاخره راه افتادیم. در خفر ناهار خوردیم. بین راه چند بار برای استراحت در مجتمع های رفاهی ایستادیم و تقریباً ساعت ۹ شب به بهبهان رسیدیم و شب را در یکی از مدارس ماندیم. قسمت دوم پایتخت را هم دیدیم.

  • ۰۴/۰۱/۰۵
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی