روز هفدهم سال جدید
امروز ساعت ۵ بیدار شدم و راه افتادم سمت داراب. این روزها حال و هوای بهاری و سرسبزی کنار جاده، مسیر را کوتاه میکند. ساعت یک ربع به ۸ دانشکده بودم. علی رغم انتظار، شلوغ بود و دانشجویان از همان هفته اوّل بعد از عید آمده بودند. تا ساعت ۱۲ کلاس داشتم و بعدش رفتم خوابگاه. کلید اتاق را نیاورده بودم و حسین هم اتاقی ام که روی بودنش حساب کرده بودم نیز هنوز از فراشبند برنگشته بود. یک پسر مثبت درسخوان که امروز میگفت معمولاً هفته اول بچهها نمیآیند و تعجب کرده بود، دانشگاه باز است! بعد از ظهر چرتی زدم و ساعت ۶ از خواب بیدار شدم که دیدم برقها رفته! امروز دومین بار است که برق دانشکده میرود. صبح هم از ساعت ۱۱ تا ۱ رفته بود. سرشب بالاخره برق آمد! نشستم پای آماده کردن پاورپوینت برای دوره آموزشی نظام مهندسی که پس فردا باید برگزار کنم. آخرشب رفتم در شهر داراب چرخی زدم و خودم را به یک پیتزای خوشمزه مهمان کردم. در راه بازگشت به خوابگاه هم هندوانه گرفتم و تا پاسی از بامداد مشغول خوردن میوه مورد علاقه ام شدم. ناگفته پیداست که چرا تا صبح خوابم نبرد!
- ۰۴/۰۱/۱۷