صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

روز هفدهم سال جدید

شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۴، ۱۲:۴۱ ب.ظ

امروز ساعت ۵ بیدار شدم و راه افتادم سمت داراب. این روزها حال و هوای بهاری و سرسبزی کنار جاده، مسیر را کوتاه می‌کند. ساعت یک ربع به ۸ دانشکده بودم. علی رغم انتظار، شلوغ بود و دانشجویان از همان هفته اوّل بعد از عید آمده بودند. تا ساعت ۱۲ کلاس داشتم و بعدش رفتم خوابگاه. کلید اتاق را نیاورده بودم و حسین هم اتاقی ام که روی بودنش حساب کرده بودم نیز هنوز از فراشبند برنگشته بود. یک پسر مثبت درسخوان که امروز می‌گفت معمولاً هفته اول بچه‌ها نمی‌آیند و تعجب کرده بود، دانشگاه باز است! بعد از ظهر چرتی زدم و ساعت ۶ از خواب بیدار شدم که دیدم برقها رفته! امروز دومین بار است که برق دانشکده می‌رود. صبح هم از ساعت ۱۱ تا ۱ رفته بود. سرشب بالاخره برق آمد! نشستم پای آماده کردن پاورپوینت برای دوره آموزشی نظام مهندسی که پس فردا باید برگزار کنم. آخرشب رفتم در شهر داراب چرخی زدم و خودم را به یک پیتزای خوشمزه مهمان کردم. در راه بازگشت به خوابگاه هم هندوانه گرفتم و تا پاسی از بامداد مشغول خوردن میوه مورد علاقه ام شدم. ناگفته پیداست که چرا تا صبح خوابم نبرد!

  • ۰۴/۰۱/۱۷
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی