صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

روز بیست و یکم سال جدید

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۲۰ ق.ظ

امروز ساعت یک ربع به ۸ از خواب بیدار شدم. صبحانه کلوچه نادری خوردم و رفتم شرکت. تا ظهر مشغول کار بودم و پاورپوینت زیتون را آماده می‌کردم. سری به چاپخانه زدم تا کتاب میوه کاری را که دیروز برای دوخت برده بودم، تحویل بگیرم. فاطمه حوالی ظهر زنگ زد و خبر داد که درخواستش را پس گرفته و از طرف برادرش تحت فشار است. دلداریش دادم و گفتم نگذارد بقیه برایش تعیین تکلیف کنند. ساعت ۱۱ و نیم تا ۱ برق رفت. بعد از ناهار برای نازگل کتاب داستان تولدش را سفارش دادم. عصر هم رفتم سرکار و تا ساعت ۹ شرکت بودم. مریم به همراه امین آمده بودند. زهرا همراهشان بود. امشب شام را به مناسبت تولد مریم، مهمان آنها بودیم. رفتیم رستوران شب‌های جهرم که حیاط باصفایی داشت. بعد از شام هم در شهر گشتی زدیم و برگشتیم.

  • ۰۴/۰۱/۲۱
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی