صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

۳۷ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

آخرین لحظه برو سر جلسه، امتحانت را بده و بیا بیرون! چه کسی گفته قبل از امتحان بروی و تبادل نظر کنی؟! تمرکزت را به هم زدی؛ خوب شد؟! وقتی چند بار خوانده ای که جاسمونیک اسید در سنتر آنتی اکسیدان ها نقش دارد، مگر به خاطر حرف یک همکلاسی باید سایتوکنین را هم به آن اضافه کنی؟! آمده‌ای سر جلسه برای تولید علم؟! امتحان به این آسانی را خراب کردی رفت.

  • ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۵:۵۰
  • یک ایرانی
امروز از آن روزهای شلوغ بود. دیروز از نظام مهندسی تماس گرفته و دعوت کرده بودند که در مراسمی با عنوان «بزرگترین اجتماع کارشناسان و تولیدکنندگان بخش کشاورزی فارس!» که در تالار گرین لند برگزار می‌شد شرکت کنم. مهمانانی از وزارت خانه داشتند. به همین دلیل دوره آموزشی را که قرار بود امروز عصر برگزار شود، انداختم صبح.
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۷:۱۶
  • یک ایرانی

سمینار امروز درس تنش برایم راضی کننده بود. با اینکه به دلیل ضیق وقت نتوانستم اسلایدهای انتهایی را نیز عکس دار کنم اما بازخوردی که از دکتر غلامی پور گرفتم حس خوبی به من داد. ارائه بخشی از کتاب، جلوی نویسنده آن، تجربه جدیدی بود. به نظرم نمی‌توان مباحث را به خوبی درک کرد تا اطلاعات کامل و زمینه ای راجع به آن موضوع نداشت و این چیزی نیست که قابل گریز باشد، اما نباید فراموش کرد که همه چیز را همگان دانند.
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۲:۳۵
  • یک ایرانی

یک روز مانده به حرکت خبر دادند که باید ساعت ۶ صبح راه بیفتیم. دلیلش؟ شلوغی راه‌های منتهی‌ به بوشهر به خاطر برگزاری فستیوال موسیقی کوچه! از پارسال به گوشه ذهن سپرده بودم که حتماً سال آینده در آن شرکت کنم و حالا زمان موعود فرا رسیده بود. هرچند تا لحظه آخر در اما و اگر، لکن بالاخره مجوز صادر شد و قدرت چانه‌زنی‌ بر قلدری عده‌ای که خود را همیشه برتر از دیگران می‌پندارند، چربید. قرار بر این شد که فستیوال دیگر نه در کوچه‌ها که در چند مکان مشخص برگزار شود!

  • ۰۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۰:۳۷
  • یک ایرانی

سه روز آخر هفته را دوره آموزشی مسئول فنی گلخانه داشتم. هرروز صبح قبل از طلوع آفتاب راه می‌افتادم سمت شیراز و حوالی غروب برمی‌گشتم. ارزشش را داشت. دکتر قرا تسلط خوبی بر مباحث گلخانه دارد و مطالبی ارائه می‌دهد که اکثراً کاربردی است.

  • ۰۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۵:۰۱
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۵ و ربع بیدار شدم و سریع وسایلم را جمع کردم و راه افتادم سمت داراب. دیشب دیر خوابیده بودم و به سختی چشمانم باز می‌شد. گوش دادن به کتاب صوتی «مرگ ایوان ایلیچ» کمی از طولانی بودن راه کم کرد. ساعت یک ربع به ۸ رسیدم دانشکده و از ساعت ۸ تا ۱۲ کلاس‌ها برگزار شد. کلاس ساعت ۱ به دلیل برگزاری کارگاه هوش مصنوعی افتاد فردا. بعد از کارگاه در شهر چرخی زدم و برگشتم خوابگاه. عصر یک چرت مفصل زدم و شب به پاورپوینت درس تنش سروسامان دادم. آخر شب هم گوش جان سپردم به ادامه کتاب صوتی. فروردین هم بالاخره تمام شد!

  • ۳۱ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۲۹
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۸ و نیم از خواب بیدار شدم و بعد از نوشیدن چای به سمت شرکت راه افتادم. تصمیم داشتم صبح پاورپوینت درس تنش را تمام کنم که آقای رنجکش آمد و طبق معمول نشستیم پای صحبت و تا ساعت ۱ طول کشید. ظهر ناهار را خوردم و کمی استراحت کردم و ساعت ۴ برگشتم شرکت. عصر اما توانستم متنی که باید ارایه دهم را خلاصه کنم ولی پاورپوینت تکمیل نشد و به دکتر غلامپور پیام دادم که این هفته من را از دادن ارایه معاف کند. ساعت ۹ شب برگشتم خانه و شامی که زهرا گرفته بود را با هم خوردیم. آخر شب هم سریال تاسیان را دیدم.

  • ۳۰ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۲۷
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۸ و نیم از خواب بیدار شدم. دست و رویم را شستم و برگشتم که دیدم مریم سفره را انداخته و همه مشغول صرف صبحانه هستند. از ساعت ۹ کلاس آنلاینم شروع شد و همزمان با جمع کردن وسایل، حواسم به کلاس نیز بود. قبل از حرکت رفتیم و قد و وزن نازگل را اندازه گرفتیم. حوالی ۱۱ و نیم راه افتادیم سمت جهرم. ساعت ۱ رسیدیم. وسایل را از ماشین پیاده کردم و مشغول آب دادن باغچه‌ها و گل‌های دیواری شدم. بعدش ناهار را خوردم و نشستم پای آماده کردن پاورپوینت درس تنش. عصر بازی های لیگ برتر را دیدم که پرسپولیس به سپاهان باخت و عملاً نایب قهرمانی را هم از دست داد. تراکتور هم با شکست دادن ملوان تقریباً قهرمانی اش را تثبیت کرد. شب در شهر گشتی زدیم و بعد از برگشت با زهرا رفتم پیاده‌روی. آخر شب هم دوش گرفتم و خوابیدم.

  • ۲۹ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۱۳
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم و دوش گرفتم. ساعت ۱۰ رفتم شرکت. خوشبختانه دوره مسئول فنی گلخانه امروز هم آنلاین برگزار شد و تا ظهر مشغول فراگیری بودم! وسطش پاورپوینت فلزات سنگین را هم که باید هفته آینده ارائه‌ بدهم، آماده می‌کردم. سرویس اتاق خواب هاکان حاضر شده و حسین قرار است شنبه برود شهرک صنعتی شیراز و تحویل بگیرد. ساعت ۱ رفتیم خانه. بین راه زهرا سری به رایکا زد و خوردنی های رژیمی گرفت. در حال صرف ناهار بودیم که یادم آمد آخر هفته آینده کلاس‌های حضوری دارم و فقط این هفته می‌توانم فاطمه را ببرم که برای نظافت خانه به مریم کمک کند. پس گفتم آماده شوید برویم لار. فاطمه گفت مریم را سورپرایز کنیم اما من تماس گرفتم تا مطمئن شوم که برنامه‌ای برای آخر هفته ندارند و رفتنمان موثر است. ساعت یک ربع یه ۴ راه افتادیم. در راه کتاب صوتی گوش می‌دادم. اول یک سر رفتیم دهکویه برای فاتحه خوانی. بعدش هم سریع حرکت کردیم به سمت لار. تقریباً ۶ و نیم بود که رسیدیم خانه مریم و امین. فاطمه مشغول کمک شد و من هم دراز کشیدم و چرت کوتاهی زدم. بعد از شام رفتیم و در شهر دوری زدیم و آخر شب هم ادامه کتاب صوتی خاطرات یک آدمکش را گوش دادم.

  • ۲۸ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۴۴
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۸ و نیم از خواب بیدار شدم و رفتم دنبال لوازم برای سفارشی که دیروز به دستم رسیده بود. تقریباً تا حوالی ۱۰ و نیم طول کشید و بعدش رفتم شرکت. پست کتاب «ماجرای شگفت انگیز تولد نازگل» را که چند روز پیش سفارش داده بودم، آورد. تا ظهر مشغول مشاوره دادن به کشاورزان بودم و ظهر رفتم خانه پدری. ناهار را خوردم و در دوره آموزشی مسئول فنی گلخانه که از امروز شروع شده، شرکت کردم. عصری رفتم بازدید باغ محمدآباد که مدتی بود به آقای رحمانیان قول داده بودم و به خاطر مشغله های جانبی فرصتش پیش نمی‌آمد. دم غروب برگشتم شرکت. تا حوالی ۹ آنجا بودم و دوره آموزشی آنلاین را گوش می‌دادم. استقلال هم بازی داشت که با یک پنالتی دقایق پایانی از شکست گریخت! بعدش هم با زهرا رفتم پیاده‌روی و سریع برگشتیم. قسمت آخر پایتخت و بازی جذاب رئال مادرید و آرسنال را با گزارش عادل فردوسی پور همزمان دیدم.

  • ۲۷ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۰۱
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی