صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

صبح روز بعد

روزگاری که هرکی خربزه می‌خوره، پای لرزش هم می‌شینه!

سلام خوش آمدید

۳۷ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

امروز ساعت ۷ و نیم بیدار شدم و رفتم شرکت. از همان ابتدای صبح مشغول مشاوره دادن بودم تا ظهر. کاش نسخه نویسی هایمان مثل پزشکان پولی بود! چند سالی است نظام مهندسی دنبال جا انداختنش است اما مگر کشاورز زیر بار پول دادن می رود؟! حتی وقت نکردم یک لیوان چای بنوشم. حسابی گلویم خشک شد! حوالی ظهر مهندس سپیدکار آمد و رفتم کارهای بانکی را انجام دادم. ظهر فاطمه زنگ زد که می‌خواهد مرا ببند‌. از ساعت ۱ تا ۳ مشغول صحبت با او بودم. اختیارش را داده دست برادرش. به او گفتم کاری نکند که در شأن جفت مان نباشد و از پل‌های پشت سرش مراقبت کند. در این حین ناخودآگاه یک جهرم گردی هم شد و فاتحه ای برای شهدای گمنام خواندیم. ناهار را خوردم و چند دقیقه ای با نازگل بازی کردم و عصر برگشتم شرکت. بعد از ظهر مراجعه کننده زیادی نداشتیم. پرسپولیس هم مساوی و عملاً قهرمانی را تقدیم تراکتورسازی کرد. ساعت ۹ رفتم خانه و پیاده‌روی و در نهایت هم دیدن پایتخت. آخر شب دوش گرفتم و وسایلم را آماده کردم. فردا باید بروم دانشگاه.

  • ۱۶ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۵۳
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم. دوش گرفتم و به سمت خانه پدری حرکت کردم. صبحانه کره محلی و عسل مفصلی خوردم و سری به شرکت زدم. ناهار را رفتیم پارک شهر و زیر درختان نارنج خوش‌بو خوردیم و حوالی ۳ برگشتیم خانه. مریم و امین می‌خواستند بروند فسا و از آن طرف هم لار. شب رفتم پیاده‌روی. بعدش رفتم درختان حیاط را آب دادم و تمرینات زبان را شروع کردم. بامداد هم سریال تاسیان را دیدم.

  • ۱۵ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۲۵
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۹‌ و نیم از خواب بیدار شدم و رفتم شرکت. تا ظهر آنجا بودم و ناهار را خانه پدری خوردم. عصر چرتی زدم و ۴ و نیم برگشتم. بعد از ظهر رفتیم فروشگاه لوازم خانگی حسین نژاد و پدر، فاطمه و مریم لوازمی را که می‌خواستند، خریدند. شب هم سالاد مرغی که بچه‌ها آماده کرده بودند را خوردیم، پایتخت را دیدیم‌ و وسایل جدید را تست کردیم.

  • ۱۴ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۲۱
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم و رفتم خانه پدری تا برویم سیزده بدر. حوالی ۱۱ حرکت کردیم سمت جاده فسا و بعد از روستای علویه، در یک باغ سرسبز نشستیم و ناهار خوردیم. ظهر هوا چندان بهاری نبود و ساعت ۳ برگشتیم خانه. سیزده دوم را عصر و در کنار سد سلمان فارسی بدر کردیم که متأسفانه بسیار کم آب شده بود. بعد از ۲ ساعت از آنجا هم برگشتیم. پس از یک استراحت کوتاه شام را دست جمعی رفتیم پارک کوهسار که حسابی این روزها خوش آب و هواست. آخر شب هم گل‌های دیواری حیاط و باغچه‌ها را آب دادم. گل‌های کاغذی قرمز جلوی در، جلوه زیبایی به فضای بیرونی خانه داده است.

  • ۱۳ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۵۵
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۹ بیدار شدم، اما تا حوالی ۱۱ حوصله بلند شدن از تخت خوابم را نداشتم. این هم از عوارض هوای بهاری است و هم قرص های مسکنی که برای دندانم میخورم. صبح سری به شرکت زدم و ناهار را پیش خانواده پدری خوردم. ظهر هم مریم سیسمونی هاکان را که این چند روزه گرفته بود، نشانمان داد. عصری رفتم شرکت و تا ساعت ۹ شب آنجا بودم. شب همراه خانواده گشتی در شهر زدیم و برگشتیم که متوجه شدیم پدر کلید را در خانه جا گذاشته است. همسایه را از دیوار فرستادیم بالا تا در را برایمان باز کند! بعدش هم مجبور شدیم قفل آمریکایی مورد علاقه پدر را بشکنیم که چون خودش این کار را کرد، خیلی حساسیت به خرج نداد. فردا صبح قرار است سیزده را بدر کنیم.

  • ۱۲ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۰۶
  • یک ایرانی

دیشب از دندان درد خوابم نبرد. در آخرین راه حل خمیر زردچوبه گذاشتم روی دندان آسیب دیده تا کمی ساکت شود! زمانی چشمانم تازه داشت گرم می‌شد که آفتاب تقریباً طلوع کرده و صدای اذان عید فطر از مسجد محله بلند بود. حوالی ساعت ۱۱ از خواب بیدار شدم و رفتم خانه پدری. ناهار را رفتیم هورموج که از شدت دندان درد من، زیاد نماندیم و فوری برگشتیم از داروخانه قرص مسکن و عصاره میخک گرفتیم. عصری هم کمی استراحت کردم و بعدش رفتم شرکت. شب در معیت خانواده در شهر گشتی زدیم و آخر شب همراه با سرو دمپختک مریم پز، پایتخت را دیدیم‌. بامداد نیز از سایت سینما فیلم Companion 2025 را شروع کردم که البته وسطش خوابم برد.

  • ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۵۰
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم. موبایلم خاموش شده بود. فوری لباس پوشیدم و خودم را به شرکت رساندم. کمی دندان درد داشتم. چون برای عصر قول بازدید باغ داده بودم، صبح رفتم آرایشگاه. ظهر خانه پدر بودیم و قسمت دیشب پایتخت را از تلویبیون دیدیم‌. عصر هم رفتم بازدید باغ گلوبراق. امروز پرسپولیس بازی اش را باخت و احتمالاً دیگر قهرمان نخواهد شد! مریم همراه فاطمه و زهرا رفتند و برای هاکان سیسمونی گرفتند. غروب اعلام شد فردا عید فطر است. ترامپ هم تهدید کرده بود اگر ایران توافق نکند بمباران خواهد شد! شب مشغول چک کردن سیسمونی و دیدن پایتخت شدیم. درد دندانم آخر شب حسابی اذیت می‌کرد.

  • ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۴۹
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۹ از خواب بیدار شدم اما به خاطر کسالتی که از دیروز داشتم، تا ساعت ۱۰ حال بلند شدن از جایم را نداشتم. ساعت ۱۰ و نیم رسیدم شرکت و تا ۱۳ آنجا بودم. ظهر سریال تاسیان را دیدم و ساعت ۴ دوباره رفتم شرکت. مریم‌ و امین بعد از ظهر آمدند آنجا. سر شب میخواستم بروم آرایشگاه که شلوغ بود و نوبت گرفتم برای فردا عصر. امشب شام را مهمان حسین بودیم. بالاخره بعد از چند سال ماشین خرید و ما را دعوت کرد به رستوران و یک شام مفصل به همگی داد.

  • ۰۹ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۰۳
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۷‌ و ربع از خواب برخاستیم و ساعت ۸ شهر اهواز را به مقصد جهرم ترک گفتیم. از صبح احساس سرماخوردگی داشتم و هرچه جلوتر می‌رفتیم علائم بیشتر خودش را نشان می‌داد. حوالی دشت ارژن ناهار را خوردیم. حسابی شلوغ بود. ساعت ۷ و نیم رسیدیم جهرم. امشب جشن تعیین جنسیت بچه مریم و امین هم بود که امین از لار آمد. نتیجه آبی بود! باید منتظر هاکان بیک باشیم. آخر شب هم بعد از دیدن پایتخت، گشتی در شهر زدیم و به خانه برگشتیم.

  • ۰۸ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۴۹
  • یک ایرانی

امروز ساعت ۷ و ربع بیدار شدیم و وسایل را سریع جمع کردیم و رفتیم پارک ساحلی سد علی کله صبحانه خوردیم. خیلی شلوغ بود. تقریباً یک ساعتی آنجا بودیم و بعدش چرخی در پارک جنگلی لادن زدیم و از دزفول راه افتادیم به سمت اهواز. ساعت ۱۲ رسیدیم و مستقیم رفتیم ستاد اسکان و اتاقمان را تحویل گرفتیم. بعدش رفتیم رستوران لوکس بابل و ناهار مفصل مان را خوردیم و اهواز گردی را شروع کردیم.

اگر بگویم شهر اهواز جای خاصی برای دیدن ندارد، جز رود کارون و پلهایش بیراه نگفته ام. بیشتر امروز را مشغول سوغات خریدن در بازار و شکم گردی بودیم تا دیدن جاهای دیدنی! از آیسپک و فالوده تا زولبیا و بامیه و آخر شب هم فلافل سلف سرویس. ساعت ۱۰ شب هم برگشتیم خانه و پایتخت دیدیم‌. قرار است فردا صبح زود حرکت کنیم به سمت جهرم.

  • ۰۷ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۵۴
  • یک ایرانی
صبح روز بعد

میرم سرکار، میام خونه، عکاسی می‌کنم، فیلم می‌بینم، زبان می‌خونم، میرم پیاده‌روی، بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی‌شنوم، می‌نویسم تا کاری کرده باشم؛ تا زندگیم رو بگذرونم...

طبقه بندی موضوعی